جدول جو
جدول جو

معنی سر درکه - جستجوی لغت در جدول جو

سر درکه
از بالا به سمت پایین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ کَ)
آنکه در معرض بلای عظیم باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ رَ)
خطی باشد که بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان) (فرهنگ رشیدی). رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ رَ)
دهی از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم، لبنیات، انار، انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
چهار فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب شمیل. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر براه
تصویر سر براه
مطیع فرمانبردار، جدی وظیفه شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فر دره
تصویر فر دره
چوب بزرگ گنده ای که در پس در سرای نهند تا گشوده نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
راه شیب دار از بالا به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از پایین به بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
دور زدن بی هدف، رفت و آمد و بی هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین نقطه ای که آب جوی وارد زمین کشاورزی شود، مکانی که در انتهای بره قرار دارد و گوسفندان دوشیده شده به
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام تنگه ایست در نزدیکی اسک از دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن سطحی روی اشیا، وجین سطحی
فرهنگ گویش مازندرانی